پارت ۸۵

♡ باشه قبوله
و پرید و دوباره بغلم کرد
♡ تو بهترین داداش دنیایی
+ خیله خب خر شدم حالا برو به سانگم بگو
با ذوق رفت بیرون خدا میدونست چقدر دوستش دارم
& سرورم میتونم بیام داخل
+ بیا تو
& سرورم شما دستور اینکه من با بانو هانا برم و دادید
+ بشین
سانگ روبروم نشست
+ در واقع آره من گفتم ولی هانا خیلی اصرار کرد منم فقط به تو اعتماد داشتم اگه تو باهاش باشی خیال منم راحت
& ولی شما
+ من چیزیم نمیشه
& اگه دستور شماست منم نمیتونم چیزی بگم ولی سرورم خواهش میکنم تا من برنگشتم مراقب خودتون باشید
+ ممنونم
و سانگ رفت بیرون
( از اینجا به بعد از زبون هاناس و هشدار میدم این بخش خیلی پشم ریزونه پس مراقب خودتون باشید )
تونستم داداشم و راضی کنم ولی این کار سخته نبود حالا باید میرفتم چین تا تحت نظر بهترین شمشیر زن اونجا یعنی شاهزاده یونگی تعلیم ببینم و راضی کردن اون قراره سخت باشه
با سانگ رفتیم تا از داداشم خدافظی کنیم
♡ مراقب خودت باشیااا
+ توام مراقب خودت باش سانگ هانا رو به تو میسپارم خوب مراقبش باش
& چشم سرورم
+ به سلامت
دیگه غروب شده بود که به دریا رسیدم و اونجا سوار کشتی شدیم
دیدگاه ها (۹)

۸۶

پارت ۸۷

پارت ۸۴

پارت ۸۳

پلیس. ابلیس. part ¹⁸ا.ت و هانا شروع میکنم به حرف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط